روانشناسی

مقاله های روانشناسی که در موضوع های مختلف به شما کمک میکند.

روانشناسی

مقاله های روانشناسی که در موضوع های مختلف به شما کمک میکند.

طبقه بندی موضوعی
  • ۰
  • ۰

درک واقعیت زندگی

درس های زندگی که خیلی از ما سالها پیش آنها را فراگرفته ایم و هرازگاهی یادآوری شان می کنیم، به هر دلیلی ممکن است کاملا قبول شان نداشته باشیم یا درک شان نکنیم.

درک واقعیت های زندگی

1. عمر ما آدم ها، نسبتا کوتاه است

ما این را بارها شنیده ایم که زندگی کوتاه و گذراست و می دانیم که مرگ، سرنوشت همه ی ماست، اما همچنان وقتی کسی که او را می شناسیم از دنیا می رود، بسیار تعجب می کنیم و غافلگیر می شویم. درست مثل اینکه پله هایی را تند و تند به سمت بالا می رویم، ذهن و حواس مان جای دیگریست و متوجه پله ی آخر نمی شویم، انتظار داریم پله ها ادامه داشته باشند، در نتیجه غافلگیر می شویم، انگار فکر می کردیم قرار نیست این پله ها زمانی تمام شوند.

در لحظه زندگی کنید! مرگ را هم فراموش نکنید اما از آن هم نترسید. از زندگی ای بترسید که هرگز لمسش نکرده اید و دلیلش هم ترس تان بوده است. مرگ، بزرگ ترین شکست زندگی نیست. بزرگ ترین و دردناک ترین شکست و ناکامی چیزی است که در درون شما میمیرد در حالیکه هنوز زنده هستید. دلیر باشید و با شجاعت، قدم بعدی را بردارید.

 

2. ما همان زندگی را خواهیم داشت که خودمان آن را خلق می کنیم

زندگی شما متعلق به خودتان است. دیگران می توانند تشویق تان کنند و به شما انگیزه بدهند، اما نمی توانند برای شما تصمیم بگیرند. آنها می توانند با شما قدم بزنند، اما نمی توانند جای شما باشند. بنابراین اطمینان پیدا کنید که راهی که انتخاب کرده اید، همراستا با خواسته ها و الهامات درونی شماست و اگر زمانی احساس کردید باید چیزی را تغییر دهید، از تغییر نترسید. یادتان باشد اگر در ابتدای نردبانی باشید که می خواهید از آن بالا بروید، بهتر از این است که در بالای نردبانی باشید که دوست نداشتید از آن بالا بروید.

صبور و خلاق باشید و درک کنید که صبر، لزوما انتظار کشیدن نیست، بلکه توانایی حفظ نگرش مناسب هنگام تلاش در راهی است که به آن عقیده دارید. این زندگی شماست و تماما از انتخاب های شما ساخته می شود. بگذارید کلام و رفتارتان یکی باشد و باورهای تان را عملی کنید.

 

3. مشغله داشتن، لزوما به معنی کارآمد بودن نیست

مشغله داشتن، ارزش محسوب نمی شود. هر چند همه ی ما گاهی سرمان شلوغ می شود، اما بسیار اندک هستند کسانی که لازم است تمام وقت مشغله داشته باشند. مشکل اینجاست که نمی دانیم چطور بر اساس نیازهای ما و توانایی های مان زندگی کنیم، الویت بندی کنیم و هر وقت لازم بود «نه» بگوییم.

این روزها، مشغله داشتن به ندرت به معنی کارآمدی و بهره وری است. کافیست نگاهی به اطراف تان بیندازید؛ تعداد افراد پُر مشغله، بسیار بسیار بیشتر از افراد کارآمد و مفید است. افراد پُر مشغله، همیشه عجله دارند و تا آخر شب، در حال دویدن هستند! معمولا همیشه هم کارهایی نیمه تمام دارند که باعث نارضایتی خودشان و یا دیگران می شود. آنها وقت کافی برای خانواده های شان ندارند تا دور هم جمع شوند و معمولا هم کسر خواب دارند.

برنامه های روزانه شان در هم ریخته و نامشخص است و سیل ایمیل ها و پیام ها همیشه به طرف شان سرازیر است اما همه ی اینها ظواهری گول زننده و پوچ هستند که به فرد احساس مهم بودن می دهند در حالیکه پشت همه ی این مشغله ها، هیچ نتیجه ای وجود ندارد. افراد پُر مشغله مانند همستری هستند که روی یک چرخ ِ گردان، در حال درجا دویدن است!

هر چند ممکن است مشغله داشتن به ما احساس زنده بودن بدهد اما این حس، ماندگار نیست. نگذارید زمانی برسد که آرزو کنید ای کاش کمتر خودتان را درگیر چیزهای بی ارزش می کردید و بیشتر از زندگی لذت می بردید.

 

4. همیشه قبل از موفقیت، شکست هایی وجود دارد

بیشتر اشتباهات، اجتناب ناپذیر هستند. یاد بگیرید که خودتان را ببخشید. مرتکب اشتباه شدن هیچ ایرادی ندارد، بلکه این عبرت نگرفتن است که می تواند مشکل ساز باشد.

اگر از شکست خیلی هراس داشته باشید احتمالا نخواهید توانست کارهای لازم برای موفقیت را انجام دهید. شما باید تفاوت بین یک مبتدی و چیره دست را بدانید؛ فرد چیره دست، زمانی که فرد مبتدی هنوز تلاشی نکرده و خسته نشده است، بارها شکست خوده است.

 

5. برای بخشیدن، لازم نیست منتظر عذر خواهی بمانید

اگر یاد بگیرید بدون شنیدن عذر خواهی ها، ببخشید، زندگی برای تان خیلی ساده تر خواهد شد. کلید رضایت از زندگی این است که بابت هر تجربه ای، چه منفی و چه مثبت، قدردان باشید. کینه داشتن از گذشته ها و ادامه دادن به دلخوری ها، روشی قطعی برای اتلاف شادی امروزتان است. وقتی کسی را می بخشید، در واقع تضمینی برای خودتان است که اجازه ندهید گذشته ی غیرقابل تغییر، الان تان را نابود کند. بخشیدن ربطی به آزاد کردن فرد مجرم ندارد، بلکه منظور این است که خودتان را دچار اسارت ابدی ِ بغض و کینه، نکنید.

 

  • حسین کرمی
  • ۰
  • ۰

باور های عامیانه

باور ها

به باورهای رایجی که مردم عادی درباره سلامت خود و دیگران دارند باورهای غیرواقعی و عامیانه گفته می شود.

باورهای عامیانه مردم

اگر کســــی بدن و چهارستون فقراتش در اثر کار زیاد خسته و کوفته شده و از کار بیفتد، فردی ترازویی را برداشته سراغ فرد خسته و مریض می‌آید و مریض به او روکرده و می‌گوید...

1- اگر هنگام انجام کاری عطسه بیاید با گفتن اینکه خدا مصلحت ندانسته از انجام کار پرهیز میکنند و از نیمه راه رفته بر می‌گردند. اگر عطسه دو بار بیاید، حمـل برشتــاب می‌کنند و بر سرعت انجـــام کـار می‌‌افزایند.

2- خارش کـف پا را حمل بر در پیش بودن سفــر و خاریدن کف دست را به رسیدن مـال و منال تعبیر می‌کنند.

3- اگر هنگام درآوردن کفش از پا، یک لنگه آن به روی لنگه دیگر افتد و یا اگر بدون مناسبت و بدون مقدمه ای نام کسی بر زبان جاری شود می گویند:" دارند در جایی غیبت ترا می‌کنند".

4- چنانچه در هنگام صرف چای، استکانها ـ معمولاً سه الی چهارـ پشت سر هم قرار بگیرند و یا یک عدد تفاله بزرگ و دراز داخل چای بصورت عمودی قرار بگیرد می‌گویند حتماً در  ساعاتی دیگر مهمان خواهند داشت.

5- اگر گوش کسی بخارد و فردی از آن خانواده در مسافرت باشد می گویند مثل اینکه میخواهد برگردد.

6- از گرفتن ناخن در روز شنبه و موقع شب خودداری می‌کنند چرا که اعتقاد دارند این کار عمر را کوتاه می‌کند.

7- هر گاه کودکی دندان شیری‌اش می‌افتد دندان شیری بچه را به طرف کلاغ در پشت بام می‌اندازند و به کودک یاد میدهند که جملات زیر را تکرارکند:« قارقا منه دیش گتیر، جیبونده یمیش گتیر»

8- اگر بچه ای بترسد و یا مریض و بیمار  شود پیراهن وی را در برابر چشمانش می‌‌سوزانند تا ترس و مرض از وی دور شود.

9- معمولاً بچه و نوزاد را روی طاقچه قرار نمی‌دهند و اعتقاد دارند این کار خوش یمن نیست.

10- اگر فردی بترسد 41 تکه پنبه را درون ظرفی گذاشته و در آستانه در روی دلش بوسیله فرد غریبه‌ای آتش می‌زنند و یا به اندازه قد فرد پنبه را طول داده و باز آتش می‌زنند تا این پنبه در روی دلش تمام شود و خاکستر حاصل از سوختن پنبه را به بند پاهایش می‌مالند تا ترسش بریزد.

11- برای اینکه بدانند یک نفر از چه چیزی ترسیده مقداری نمک را موقع خواب زیر بالش و متکای فرد قرار داده ـ روز چهارشنبه گذاشته و روز شنبه بر می‌دارند ـ و پس از سه روز در روز شنبه نمک را با آب ترکیب و سپس جوشانده آن را در زیر ناودان قبله بالای سر فرد روی یک سینی فلزی می ریزند و تصویر چیزی که فرد ترسیده روی سینی شکل می‌بندد.

12- پس از پایان دادوستد، اگر وزنه ای روی ترازوی صاحب مغازه جا مانده باشد زود بر می‌دارند چرا که معتقدند تا زمانی که وزنه روی کفه ترازو باشد مشتری دیگری وارد مغازه نمی‌شود.

13- مردم ابتدای هر سال را با گرفتن سفته از این و آن شروع می‌کنند چرا که معتقدند گرفتن سفته از فردی که دستان پرخیر و برکتی دارد خیر و برکت را تا پایان سال به یاری خدا  قرین ایشان می‌سازد.

14- مردم معتقدند اگر کسی دستهای خود را آنقدر باز کند که بتواند با دو دست چهارچوبه دروازه درب اتاق را بگیرد از آن خانه مرده بیرون می‌آید و عده‌ای هم معتقدند که برکت از آن خانه رخت بر می‌بندد و برای خنثی کردن این اثر چند بار با دست ها کف می‌زنند.

15- اگر مردم حادثه ناگوار و خارق العاده‌ای را مشاهده کنند و یا بشنوند ، لالـه گوششان را می‌کشند ومی‌گویند:"الله گورستمسین"و بدین ترتیب بلا را از خود دور می‌کنند.

16- در روزهای چهارشنبه از رفتن به حمام و نیز از مسافرت کردن امتناع می‌کنند زیرا معتقدند در این روز اجنه‌ها به حمام می‌روند و سفر در این روز، بدون بلا و بی دردسر نیست.

17- مردم جویدن آدامس و نگاه کردن به آینه را در شب نکوهش کرده و خوش یمن نمی‌دانند.

18- زنــان پیر معتقدند که بهتـر است هیچ وقت رنگ حنای آنها از بین نرود و مدام به حنا بستن به دست ها اهمیت می‌دهند چرا که هنگام مرگ تمام اعمال نیک آنها باطل شده و در روز قیامت به صورت سگی ظاهر خواهند شد.

19- مردم روزهای دوشنبه، سه شنبه، پنج شنبه و جمعه را ساعات خوش یمن می‌دانند و مراسم جشن و عروسی و عقد خود را در این روزها برگزار می‌کنند.

20- معمولاً پشت سر مسافران با یک کاسه آب می‌پاشند تا ضمن انجام سفر خوب و خوش به سلامت برگردند.

  • حسین کرمی
  • ۰
  • ۰

تست mbti

در نظریه یونگ، هشت الگوی رفتاری انسان معرفی شد. بریگز و مایرز ایده‌های یونگ را در مورد این الگوهای ذهنی توسعه دادند و در نهایت نقش آنها را در مفهوم و توصیف انواع شخصیت‌ها در تست MBTI گنجاندند.

نظریه کارل یونگ در شناخت الگوهای رفتاری در سال ۱۹۲۰ عنوان شد و بعد ایزابل مایرز آن را قالب تست MBTI در سال ۱۹۶۲ تکمیل و چاپ کرد. گفته می‌شود سالانه، بیش از دو میلیون نفر این تست را در سراسر جهان انجام می‌دهند و از آن برای شخصیت شناسی استفاده می‌کنند. شرکت‌ها نیز از این تست برای شناسایی ویژگی‌های شخصیتی و بهبود عملکرد انسانی استفاده می‌کنند.

تست بریگز و مایرز نوعی ارزیابی است که در آن شخصیت فرد را با توجه به چهار معیار اصلی مورد بررسی قرار می‌گیرد که در آن هر حرف مربوط به یک اولویت یا گرایش شخصیتی خاص است. این معیارها برون گرا یا درون گرا بودن، شهودی یا حسی بوده، ادراکی یا قضاوتی بودن و در نهایت احساسی یا منطقی بودن هستند.

این تست از ۹۳ سوال تشکیل شده است و انجام آن معمولاً حدود ۱۰ دقیقه طول می‌کشد. هیچ جواب درست یا غلطی در تست MBTI وجود ندارد. به طور معمول از افرادی که قصد دارند تا این تست را انجام دهند، خواسته می‌شود که بدون هیچ تاثیرپذیری به سوالات پاسخ دهند.

همان‌طور که گفتیم، این تست چهار دسته بندی اصلی شخصیتی را نشان می‌دهد که در مجموع این دسته بندی‌ها ۱۶ تیپ شخصیتی را تشکیل می‌دهند. تئوری پشت تست بریگز و مایرز مبتنی بر این واقعیت است که جمعیت جهان از این ۱۶ تیپ شخصیتی هستند.

چه کسانی تست MBTI  را ایجاد کردند؟

تست شخصیتMBTI بر مبنای نتایج تحقیقات روانشناس مشهور سوئیسی، یونگ، شکل گرفت. کارل یونگ معتقد بود اگر بتوان زیربنای ذهنی، برداشت‌ها و نگرش‌های اشخاص را شناخت، می‌توان رفتارهای آنها را پیش‌بینی کرد. او در این خصوص نظریات ارزشمندی را ارائه کرد.

سال‌ها بعد دو دانشمند دیگر به نام‌های بریگز و مایرز با استفاده از نظرات و نتایج تحقیقات یونگ و انجام برخی پژوهش‌ها در حوزه شخصیت‌شناسی، تست شخصیت MBTI را طراحی کردند. آنها چهار بعد (ترجیح) شخصیتی و شانزده تیپ شخصیتی را در افراد شناسایی کردند. به عبارتی آنها همه افراد روی زمین را در 16 تیپ شخصیتی دسته بندی کردند که بر اساس تست MBTI می‌توان به تیپ شخصیتی آنها پی برد. ترجیحات شخصیتی، ویژگی‌هایی در افراد هستند که برای آنها راحت‌تر و بهتر بوده و انجامشان نیاز به تمرکز، صرف انرژی و زمان کمتری دارد. به‌عنوان مثال فردی که ترجیح برون‌گرایی دارد، وقتی در جمع است، با افراد دیگر در ارتباط و در کانون توجه است، احساس بهتری دارد و انرژی بیشتری می‌گیرد. در ضمن برقراری ارتباط  با دیگران برای او کاری آسان، بدون زحمت و لذت‌بخش است.

  • حسین کرمی
  • ۰
  • ۰

رفتار

رفتار

رفتار پاسخی است که ارگانیسم به انگیزه بیرونی می‌دهد. به بیان دیگر رفتار واکنشی است که در برابر یک عمل یا کنش بیرونی از موجود زنده سر می‌زند. این رفتار در انسان پیچیده‌تر از سایر موجودات است. دلیل این پیچیدگی فرایندهای ذهنی گسترده و در هم فرورفته انسان است که روی هم رفته موضوع دانش روانشناسی را تشکیل می‌دهد. انسان می‌تواند بدون به کار بردن هیچ کلامی و صرفاً با زبان بدن مفهومی را منتقل کند و این مسئله از فرایندهای طی شده در ذهن او نشات می‌گیرد؛ بنابراین این پیچیدگی‌های رفتاری انسان باید به‌طور کامل بررسی گردد که این امر در علمی به نام رفتارشناسی محقق می‌شود.

در علم روانشناسی رفتار کاربرد زیادی دارد و یکی از مهم‌ترین شیوه‌های کشف بیماری‌های روانی کشف از طریق مشاهده بالینی و سنجش رفتار است که از طریق متدهای علمی پژوهشی انجام می‌گردد. همچنین بر روی حالات گوناگون فرد هم نام‌هایی گذاشته شده که به رفتارهای مختلفی طبقه‌بندی می‌شوند.

هریک از ما، دانشجوی علوم رفتاری هستیم. همواره، از نخستین سال‌های زندگی، نظاره گر کارهای دیگران بوده؛ کوشیده‌ایم تا آنچه را که مشاهده می‌کنیم را تفسیر نماییم. در سراسر زندگی؛ فرد، مشغول مطالعه دیگران است. انسان، شیوه رفتار دیگران را تعمیم می‌دهد تا بتواند، آنچه که انجام خواهند داد را پیش‌بینی و توجیه کند. رفتار، امری تصادفی نیست؛ بلکه معلول است و در جهتی میل می‌کند که فرد (بر اساس منافعش)، آن را باور دارد. بدیهی ست که افراد، با هم متفاوت‌اند. افرادی که در وضعیت یکسان، قرار گیرند؛ کار مشابهی، نخواهند کرد؛ ولی، ثبات رویه، منشأ رفتار همه افراد است.

ثبات رویه در رفتار، اهمیت بسیار زیادی دارد؛ زیرا، بر اساس آن، می‌توان رفتار را پیش‌بینی کرد و در بیشتر موارد تابع نوعی نظم بوده و سازمان یافته هستند، رفتار دیگران، قابل پیش‌بینی ست (البته، این پیش‌بینی‌ها، صد در صد درست نخواهند بود). عموماً، رفتارها را می‌توان پیش‌بینی کرد و تحقیق سیستماتیک دربارهٔ رفتار، وسیله یا روشی، برای پیش‌بینی‌های دقیق و معقول است. دیدگاه به اصطلاح، عقل سلیم، دربارهٔ رفتار انسانی، چندان درست نیست. آنچه از نظر یک نفر، عقل سلیم است، از دیدگاه دیگری، «عقل سلیم»، محسوب نمی‌شود

رفتارگرایی

مکتبی که در اوائل قرن ۲۰ در ایالات متحده انجام شد نامش رفتارگرایی بود. هم‌زمان با این مکتب در علم آنروز روانشناسی دنیا مکاتب دیگری نیز بنیان‌گذاری شده بودند. سه مکتب بزرگ و همه گیر آن دوران رفتارگرایی و روانشناسی گشتالت و روانکاوی بودند. رفتارگرایی در میان این سه مکتب شهرت بیشتری یافته بود. بنیان‌گذار این مکتب واتسون بود که با انتشار «اعلامیه رفتارگرا» تأثیر عظیمی بر روانشناسی بر جای گذارد. این مکتب عقیده داشت که هر پدیده‌ای با یک محرک آغاز می‌شود وبا یک پاسخ پایان می‌گیرد و به همین دلیل به روانشناسی محرک-پاسخ نیز مشهور شده بود.

تفاوت رفتاری زن و مرد

پرخاشجویی

از خردسالی پسران پرخاشجوتر از دخترانند و مردان سالخورده نیز پرخاشجو تر از زنان سالخورده‌اند. در جمعیت بزهکاران و جنایتکاران همه جامعه‌ها عموماً مردان بسیار بیشتر از زنان است. رفتار پرخاشجویانه پسران بیشتر از دختران و زنان است و اگر استثنایی دیده می‌شود در مورد پرخاشجویی کلامی زنان است که پیش از مردان است. زنان بیشتر به حالت غیر مستقیم خشم و عصبانیت خودشان را نشان می‌دهند. این حالت میان مردم بدون اینکه با یکدیگر تماسی داشته باشند، به وجود می‌آید یا اینکه پشت سر آن‌ها مانند شایعه پراکنی، محروم‌سازی و حرفهای زشت و تهمتهای ناروا پیش می‌آید. البته خشم و غضب غیرمستقیم هم، در واقع همان پرخاشگری است؛ ولی می‌توان گفت ضربه زدن به صورت کسی یا آسیب جسمانی به او وارد کردن، نیاز به سطح بسیار پایین همدلی دارد در حالی که درحالت خشم و غضب کلامی چنین حالتی وجود ندارد. حتی اگر با این تفاوت ساده لوحانه مخالف باشید، بایستی بدانید عده‌ای ازمردم فکر می‌کنند برخورد پرخاشگری شفاهی و کلامی درست به اندازهٔ زد و خورد و پرتاب سنگ و مشت و لگد می‌تواندصدمه واردکند، با این حال بایستی به این نکته توجه داشته باشیدکه پرخاشگری غیر مستقیم نسبت به پرخاشگری مستقیم، نیاز به مهارت بیشتری در خواندن فکر دیگران دارد.

رخاشجویی تابع سه عامل است:

اول: تماییز یافتن مغز و دستگاه عصبی به صورت الگوی نر
دوم: میزان هورمونهای خون به خصوص اندروژن‌ها
سوم: رویدادها به خصوص محیط زندگی

پسران دو برابر دختران پرخاشجو هستند، نه تنها پرخاشجویی را شروع می‌کنند بلکه باعث آن نیز می‌شوند. جاه طلبی با پرخاشجویی کاملاً مربوط‌اند. هر دو به شدت رفتار وابسته‌اند.

علاقه‌ها و ارزشهای

نوع دوستی و توجه و صمیمیت و ارتباطهای شخصی و پرورش حمایتی ویژگی‌هایی از زن است که با آمادگی‌های نامبرده درمرد تفاوت آشکار دارد. علایق زیبا شناختی، اجتماعی و دینی زنان بیشتر است حال آنکه مردان به جنبه‌های سیاسی و تئوریک تمایل دارند. زنان بیش از مردان به مسائل اخلاقی توجه دارند و باحرارت به بی عدالتی اعتراض می‌کنند. پذیرش دیگران خصوصیت دیگری است که در جنس ماده نوع آدمی دیده می‌شود و آن عبارتست از گرایش آن‌ها به همجواری و لذت بردن از وجود مصاحب. دختر بچه‌های کودکستان بیشتر وقت خود را با همبازی‌ها صرف می‌کنند و حال آنکه پسر بچه‌ها با وسایل ورزشی و اسباب بازی سرگرم می‌شوند دختر بچه‌ها با از خود کوچکترها تمایل نشان می‌دهند و در بردن چیزهای سنگین به آن‌ها کمک می‌کنند در صورتی که پسر بچه‌ها به معاشرت با از خود بزرگترها تمایل دارند.از نظر دختران نکته مهم دوستی این است که بتوانند شخصی را پیداکنند تا با او صحبت کنند و هر روز ارتباط عاطفی و دوستی نزدیکتری با یکدیگر داشته باشند، بدون اینکه نیازی به توجه در رفتار و اعمال یکدیگر داشته باشند. دختران همچنین بیشتر مواقع به یکدیگر می‌چسبند تا ارتباط دوستانهٔ خودشان را نزدیکتر نشان دهند. آن‌ها رازهای شخصی خود را به یکدیگر می‌گویند و به نقاط ضعف و ترس‌ها و دلهره‌هایشان، نزد یکدیگر اعتراف می‌کنند. برعکس، پسران هیچگاه در خصوص نقاط ضعفشان چیزی به کسی نمی‌گویند. نکتهٔ متناقض در اینجا، این است که اگر چه دختران خیلی روابط دوستی خوبی بایکدیگر دارند ولی آن‌ها انرژی فوق‌العاده‌ای برای خبرچینی و شایعه پراکنی دارند. این‌طور به نظر می‌رسدکه دختران علاقهٔ زیادی به چنین کارهای خطرناکی دارند ولی همیشه نتیجهٔ مطلوب را در بیان و نشان دادن صمیمیت مشاهده کرده‌اند. پیامد تمام این موارد این است که ارتباط دوستی میان دختران و حتی قطع ارتباط آن‌ها با یکدیگر بسیار احساساتی است. اکثر پسران پس از سپری کردن دوران کودکی، دوستی‌های خود را بر اساس بازی‌هایی که انجام می‌دهند، پایه‌ریزی می‌کنند؛ بنابراین اگربازی فوتبال باشد، آن‌ها یک گروه را برای این کار انتخاب می‌کنند. اگر بخواهند اسکیت بازی کنند، گروه دیگری را برای دوستی برمی‌گزینند. این کار برای بسیاری از مردان کار چندان دشواری نیست زیرا با عده‌ای برای بازی گلف می‌روند و با عده‌ای دیگربرای بازی بیلیارد می‌روند. روش متفاوت در بازی میان دختران و پسران نشان می‌دهدکه دختران بیشتر مایلند جذب مفاهیم احساساتی روابط دوستی شوند تا بدین شکل به یک نفر نزدیک شوند یا اینکه در میان یک جمع یک نفر را به عنوان بهترین دوست خود انتخاب کنند. برعکس، پسران بیشتر به فعالیت‌ها و رقابت میان خودشان جلب می‌شوند. آن روی سکه چنین است که در دوستی پسران، به‌طور متوسط، میزان صمیمیت کمتری مشاهده می‌شود. در میان آن‌ها کمتر فداکاری دو جانبه، ارتباط نگاه و نزدیکی رفتار، دیده می‌شود. مردان به ندرت یکدیگر را در آغوش می‌گیرند. در سنین هشت سالگی و بالاتر اگر پسران بخواهند تماس فیزیکی با هم داشته باشند، این تماس در حدود کتک کاری و مشت و لگد است یا اینکه در نهایت با هم دوستانه دست بدهند. در حالی که زنان بیشتر در برخوردهایشان اظهار صمیمیت و نزدیکی می‌کنند.

مشاهدات رفتاری در پسران و دختران شش ساله، شش جامعه متفاوت انجام گرفت در همه این جامعه هادختران رفتاری توأم با نفوذ و پرورش و مسئولیت از خود نشان دادند که این سه چیز را مادر نبت به فرزندش دارد. پسران همه این فرهنگها به عکس بیشتر از دختران به حمله بدنی و پرخاشجویی اقدام می‌کنند که این تفاوت رفتار ناشی از تفاوت فیزیولوژیک دو جنس است.

تأثیر اجتماع

مرد قویتر ولی آسیب‌پذیر تر از زن است. استقلال و اتکای به نفس بیشتری دارد، حادثه جو و پرخاشجوتر است، جاه طلبی و رقابت در او قوی تر است، استعداد فضایی و عددی و مکانیکی بیشتر دارد و دنیا را بر حسب اشیا و نظریه‌ها و تئوری‌ها تعبیر می‌کند.

زن دارای آنگونه استعدادهای حسی است که ارتباطات بین افراد راتسهیل می‌کند، زودتر از مرد از نظر ساخت بدن و روانی بالغ می‌شود، مهارتهای کلامی اش زودرس و استادانه‌اند، بیشتر به مراقبت و توجه به دیگران تمایل دارند، زود جوش و سازگار تر است و دنیا را با دید اخلاقی و زیباشناسی می‌نگرد. این زیر بنای زیستی از لحظه به دنیا آمدن تحت تأثیر بسیاری از عوامل اجتماعی و فرهنگی قرار می‌گیرد؛ مثلاً مادر به وراجی‌های دختر بیشتر توجه دارد و آن راتقلید و تقویت می‌کند و با این عمل بر تمایل بعدی دختر به استفاده از استعداد کلامی می‌افزاید. در سه سالگی پسرشناختن پدر و تقلید رفتار او و دختر شناختن مادر و تقلید رفتار او را آغاز می‌کند. هر یک در راه تقلید کارها و پذیرش علایق و ارزشهای هم جنس خود تلاش می‌کند.

وجود تفاوت در دو جنس یک واقعیت بی چون و چرای زیستی است. اما اینکه بر اساس این تفاوتها باید زن و مرد را متفاوت به بار آورد یا نه به تصمیم جامعه مربوط است. برابری به معنای همانندی نیست. جامعه‌های متمدن عموماً برای مردان و زنان حقوق برابر قائل اند و اینها حقوقی هستند که جامعه بدون انکار تفاوتهای زیستی، به رضا و رغبت به همه افراد داده‌است.

بنا براین دلیلی ندارد که به زن و مرد در برابر انجام کار معینی حقوق متفاوت بدهند. وقتی زنی یا مردی برای کاری انتخاب می‌شود متناسب بودن او برای آن کار مطرح است نه جنسش.

در استعداد و علایق مردان و زنان به آن اندازه تفاوت وجود ندارد که جهان مردان از جهان زنان جدا در نظر گرفته شود. درست است که در مشاغل و مدیریت تفاوتهایی به چشم می‌خورد ولی تفاوتها نسبی است. جاه طلبی زنان به اصطلاح افقی است نه عمودی و عموماً می‌خواهند میان خانواده و کار موازنه برقرار باشد و کاری راضی‌کننده داشته باشند و کمتر در پی آنند که در شغلی که دارند به عالی‌ترین مقام برسند و کارها را وسواسی تر انجام و به اکراه کار خود را به دیگران می‌سپارند.'

اکنون وقت آن است که زنان با توجه به تفاوتهایی که از نظر زیست‌شناسی و روانشناسی با مردان دارند، به جای ستیز بی‌حاصل با مردان، آنان را متوجه نقشهای اساسی خود کنند و ارزش و اهمیت استعدادها و مهارتهای اختصاصی خود را بیش از بیش به مردان بنمایانند.

برای به دست آوردن برتری‌های اجتماعی مردان از قدرت فیزیکی استفاده می‌کنند یا اینکه به زور متوسل می‌شوند یا رفتارهای دیگری که شاید چندان هم شایسته نباشند، از خود بروز می‌دهند. به همین دلیل است که در بسیاری از گونه‌ها، مردان بزرگتر، قویتر و جسورتر از زنان هستند. لیاقت و کارایی مردان نه تنها در رفتارشان بلکه در قدرت و رتبه و مقام آن‌ها نیز مشاهده می‌شود و این صفات توسط زنان، برگزیده می‌شود. این صفات ممکن است نه تنها در قدرت فیزیکی بلکه درتوانایی و رسیدن به قله‌های رفیع موفقیت و مقام‌های بالای اجتماعی نیز، مشاهده شوند. فقدان حس همدلی سبب می‌شود راحت‌تر باکسی دعواکنید یا حتی با او بجنگید یا با روش‌های نه چندان خشن، آن‌ها را در رقابت کنار بگذارید یا حتی زمانی که شخصی برایتان هیج سود و منفعتی نداشته باشد، او را به راحتی از زندگیتان بیرون کنید واقع امر این است پرورش به معنی اعم واخص کار ویژه زنان است و بسیاری از آنان به چنین کاری رضایت دارند. مهم آن است که نباید ان را کسرشان خود بدانند زیرا ایمنی عاطفی نسلهای آینده به زنان وابسته است.

آخرین کلام این است که اندیشه برتری جنس مرد بر زن یا زن بر مرد اندیشه‌ای باطل است. برای دوام بشریت دو جنس اهمیت و ارزش برابر دارند و اگر دیده می‌شود در گذشته و حال زنان بسیاری از نقاط دنیا به اصطلاح در استثمار مردانند، سوء استفاده از بعضی خصوصیتهای زیستی است: از جمله پرخاشجویی مرد و گرایش عمومی زنان به اطاعت.

  • حسین کرمی
  • ۰
  • ۰

وسواس فکری چیست؟

وسواس فکری

وسواس فکری افکار، تصاویر و تکانه هایی هستند که مرتبا در ذهن فرد تکرار می شوند و به نظر می رسد خارج از کنترل فرد هستند و علی رغم میل او به ذهنش می آیند. مثل اینکه فرد مدام فکر می کند مبادا دستش آلوده باشد. یا اینکه فکر می کند نکنه به ایدز مبتلا شوم.

همه افراد افکار عجیب، غیرمعمول و یا حتی مزاحم دارند که هر از گاهی به ذهن شان می آید و اکثر آنها بدون اینکه به این فکرها اهمیت بدهند، به کارهای روزمره خود ادامه می دهند اما اگر به اختلال وسواس (OCD) مبتلا باشید، این فکرها می تواند هم ناراحت کننده و هم ناتوان کننده باشد.

 

دلایل ابتلا به وسواس

عوامل خطر شامل سابقه کودک آزاری یا رویداد دیگری است که باعث ایجاد استرس می شود. ثبت شده‌است که برخی موارد به دنبال عفونت رخ داده‌است. تشخیص براساس علائم است و مستلزم رد سایر دلایل مربوط به دارو یا پزشکی است.برای ارزیابی شدت می‌توان از مقیاس‌های رتبه‌بندی مانند مقیاس وسواس اجباری Yale-Brown (Y-BOCS) استفاده کرد.سایر اختلالات با علائم مشابه شامل اختلال اضطراب، اختلال افسردگی اساسی، اختلالات خوردن، اختلالات تیک و اختلال شخصیت وسواسی-اجباری است.هرچند دلایل ابتلاء به اختلال وسواس جبری(OCD) کاملاً شناخته‌شده نیست، اما موارد زیر تأثیر زیادی در ابتلاء به این بیماری دارد:

  1. تغییرات جسمی و بدنی
  2. محیط
  3. کمبود سروتونین
  4. سابقه خانوادگی
  5. زندگی پر از استرس

 

وسواس عملی یا اجبار چیست؟

اجبار یا وسواس عملی رفتارهایی هستند که باید بارها و بارها انجام شود تا اضطراب ناشی از وسواس فکری فرد کاهش یابد. به عنوان مثال، اگر وسواس آلوده بودن دارید، ممکن است احساس کنید که مجبور هستید دستان خود را بارها بشویید یا بارها از ماده ضدعفونی کننده استفاده کنید تا نگرانی ناشی از آلوده بودن دست هایتان کاهش پیدا کند.

وسواس های عملی متداول شامل تمیز کردن، شمارش و چک کردن هستند.

 

سی بار شستم ولی هنوز کثیفه!

 در اختلال وسواس، فکری استرس‌زا، ناخوشایند و بی‌ربط دائم سراغ فرد می‌آید و فرد درنتیجه‌ رنج ناشی از این فکر و عدم توانایی در بیان این رنج، احساس نیاز می‌کند که یک رفتار خاص را دائماً تکرار کند. افکار استرس‌زا، ناخواسته و بی‌ربط که مداوم به ذهن خطور می‌نماید را «وسواس فکری» و زمانی که فرد احساس نیاز می‌کند تا یک رفتار خاص را مداوم تکرار نماید «وسواس عملی» می‌گویند. ممکن است اختلال وسواس، پایه ارثی و ژنتیک داشته باشد. وقایع ناخوشایند یا روابط ناسالم خانوادگی نیز اختلال وسواس را آغاز یا وخیم‌تر می‌کند.

اختلال وسواس یا OCD  می‌تواند در کودکی، در اغلب مواقع نزدیک ده‌سالگی خود را نشان دهد. بعید است بعد از سن ۳۰ سالگی اختلال وسواس آغاز شود.

مبتلایان به وسواس به سبب اندیشه‌های ناخواسته و ناراحت‌کننده که مدام به ذهنشان خطور می‌کند، رنج زیادی می‌کشند و برای کنترل این رنج، بدون این که از آن صحبت کنند رفتارهایی تکراری از خود بروز می‌دهند. برای نمونه، خانمی که وسواس فکری کثیف بودن دستش او را از درون مدام آزرده می‌سازد، بدون این که رنج خود را بگوید شاید در طول روز دستش را پنجاه بار بشوید. (وسواس عملی)

 

 

درمان اختلال وسواس

موفق‌ترین درمان برای اختلال وسواس به کار بردن ترکیب دارودرمانی و روان‌درمانی‌ست. گاهی افسردگی یا یک بیماری دیگر علاوه بر اختلال وسواس در فرد وجود دارد و درمان آن بیماری، به کنترل وسواس بسیار کمک می‌کند. پیدا کردن درمان ایده‌آل برای هر فرد مبتلا به بیماری وسواس همیشه راحت نیست و گاهی باید چندین و چند بار به همان پزشک متخصص اعصاب و روان مراجعه کنیم و درمان‌های مختلف را بیازماییم تا به بهبودی دست پیدا کنیم.

تکنیک‌های روان‌درمانی متعددی برای کمک به درمان مبتلایان به وسواس وجود دارد. مهم است در مرحله نخست، بیمار آموزش لازم را درباره ماهیت وسواس و درمان‌ها دریافت کند و حمایت لازم را از خانواده، دوستان و گروه های حمایتی بگیرد.

 

  • حسین کرمی
  • ۰
  • ۰

عقل

 

عقل در لغت به معنای امساک و نگاهداری، بند کردن، باز ایستادن و منع چیزی است. در بارۀ معنای لغوی عقل گفته شده است که عقل از «عقال» گرفته شده است؛ و «عقال» به معنای طنابی است که به وسیلۀ آن زانوی شتر سرکش را می بندند و به این دلیل به عقل، عقل می گویند که این نیروی باطنی، شهوات و هواها و خواسته های شیطانی درون انسان را به بند می کشد. همچنین واژۀ عقل و مشتقات آن در لغت به معنای فهمیدن، دریافت کردن است 

 در قرآن کریم نیز به معنای فهم و ادراک آمده است. 

 در روایات به معانی گوناگونی استعمال شده است که یکی از معانی آن، قوۀ تشخیص و ادراک و وادار کننده‌ انسان به نیکی و صلاح و بازدارندۀ وی از شر و فساد است.

تعریف عقل

و اما تعریف عقل به زبان علمی؛ در این مورد لازم است حوصله بیشتری داشت و این مسئله را با تأمل و ژرف نگری مورد مطالعه قرار داد. عقل عبارت است از مرکز فکر و اندیشه، و از ویژگی های آن، ترکیب، تجزیه، تجرید، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیم ذهنی است. تعریف عقل، با این فشردگی، کمی برای ذهن سنگین است. لذا این تعریف را باز می کنیم تا درک آن ساده و آسان گردد.

 

مقاله انتقادی عقل

هامان، هاردر، کانت، کییرکگارد، نیتزشه، هیدگر، فوکالت، روتی، و بسیاری از فیلسوفان در مناظره ای که در مورد معنی اصلی واژه reason شرکت کردند. برخی مانند کییرکگارد، نیتزشه و روتی در مورد معنی واژه در حالت فاعلی و حتی در مواردی در دیگر حالات نیز مردد بودند. دیگر فیلسوفان همانند هگل اهمیت چند فاعلی بودن را مبهم می‌دانند و در تلاش برای نوسازی کلمه عقل بودند.

برخی متفکران مانند فوکالت، معتقد بودند که باید زندگی مدرن را نادیده گرفت و درک خود را از عقل و چیزی که به آن زندگی می‌گوییم را بر اساس عقل بیان کنیم.

 

عقل و شناخت جهان غیب

اگر مقصود از شناخت و ادراک، ادراک عقلى از مفاهیم و تصورات و مسائل نظرى باشد، چنین امرى بنابر اصولى که در مباحث شناخت ‌شناسى به اثبات رسیده است و در این نوشتار نمى‌توان به آن پرداخت، امرى ممکن است. و اگر منظور از ادراک، ادراک شهودى و قلبى باشد، این ادراک از جهان دیگر نیز با رعایت و انجام اصول و آداب سلوک عملى مقدور است، و انسان مى‌تواند به مرحله‌اى بار یابد که ظرفیت ادراک شهودى جهان دیگر را پیدا کند.

 

مراتب عقل

در اینجا به دور نمائی از مراتب عقل از دیدگاه معرفت دینی اشاره می کنیم.

گفتیم که عقل به مفهوم عام همان خود آگاهی انسانی است که نور وجود انسان است. بنابراین مراتب عقل هم همان مراتب خودآگاهی انسان از خویشتن خواهد بود که این خودآگاهی همه مراتب ادراکات و ابزار های حسی، خیالی، فکری، حافظه و .... را شامل شده و همه را دارای درک و فهم انسانی می کند. این که گفتیم عقل همان آگاهی بر این ادراکات است و نه خود این ادراکات به این دلیل است که چه بسا به تعبیر قرآن انسان چشم (ادراک حسی) دارد اما نمی بیند و قدرت محاسبه دارد اما تعقل نمی کند حافظه دارد اما عبرت نمی گیرد و ... اما انسان عاقل نسبت به تمامی این ادراکات دارای فهمی زنده است که همین فهم نشانه حضور عقل در انسان است.

البته قدرت حسابگری و قیاس برای تدبیر امور دنیوی یکی از ابزار های عقل است که در جایگاه خود به خوبی می تواند عمل کند. ولی تباهی در آنجاست که در غیر جایگاه خود عمل کند یعنی تمامی وجود انسان را به نفع نفس اماره مدیریت کند. در این شرایط قدرت حسابگری که شبیه عقل است و نه خود عقل وجود انسان را در سلطه خود اسیر کرده و آن را از تعالی باز می دارد و هرچیزی غیر از محاسبات کمیت گرا را انکار می کند.

بعد از این تذکر، در مورد مراتب عقل گوئیم: کمترین درجه از عقل همان آگاهی انسان از حواس خویشتن است که انسان به میزان برخورداری از عقل معنا و پیام موجود در هر آنچه با حواس دریافت می کند را می فهمد و در مرتبه ای بالاتر، عقل، آگاهی از فکر، حافظه، علم و عبرت و حکمت را شامل می شود. سپس از دل این مراتب، عقل برتری آشکار می شود که شامل سلسله مراتب وحی و ادراکات شهودی (به معنای کلی آن) است و در نهایت، مرتبۀ عشق الاهی و درک توحید عرفانی به عنوان بالاترین درجه از حد شکوفایی عقل رخ می نماید.

بنابراین می بینیم که در اصطلاح قرآن و روایات عقل به عنوان عنصر نجات بخش انسان مطرح شده و گستره عظیمی را شامل می شود. و از همین روی نکوهش و مذمت عقل در لسان قرآن و معصومین سابقه نداشته مگر در مورد قیاس که گفتیم قیاس به معنای عقل نبوده و فقط لایه ای سطحی از ابزار های عقل است

  • حسین کرمی
  • ۰
  • ۰

عشق ناسالم

شما هم جزو کسانی هستید که مدام پیگیر احوال نامزد یا همسرشان هستند و توقع دارند از ثانیه به ثانیه اوضاعش سر در بیاورند؟ مدام گوشی موبایل دست‌شان است و با او چت می‌کنند؟ دکتر نوری، روانشناس در حوزه زوج‌درمانی به چنین ارتباطی «عشق ناسالم» می‌گوید. کسانی که در روابط، شیفتگی کاذب را تجربه می‌کنند نمی‌توانند نقاط ضعف طرف مقابل را ببینند و هیچ‌گاه احساسات خودشان را بروز نمی‌دهند که یک وقت در ارتباط طرد نشوند. بحث شیفتگی در ارتباط بیشتر بین خانم‌ها مطرح است. دکتر نوری در ادامه می‌گوید که تفاوت بین شیفتگی و عشق سالم در چیست و ریشه اینکه بسیاری از خانم‌ها وارد چنین فازهایی از ارتباط می‌شوند، چیست.

افراد شیفته چه شکلی‌اند؟!
این افراد در ارتباط‌های‌شان واقعیت‌های رفتاری، هیجانی و شخصیتی طرف مقابل را نادیده می‌گیرند. یعنی از یک سری رفتارهای دمدمی مزاجی و عادت‌های ناسالم شخصیتی طرف مقابل به سادگی می‌گذرند. در چنین ارتباطی شیفتگی جای عشق را گرفته است.

فردی که کل زندگی‌اش با حضور طرف مقابل معنا پیدا می‌کند شیفتگی کاذب دارد. وقتی فردی عقاید، احساسات و افکار خودش را نادیده می‌گیرد یک عشق بی‌تناسب را تجربه می‌کند. وقتی فردی به دلیل دمدمی مزاج بودن و بی تفاوتی  مدام شما را تحقیر می‌کند ولی با این وجود شما با همه این مسائل کنار می‌آیید، از کنار این رفتارهای ناپسند می‌گذرید و احساس‌تان را بیان نمی‌کنید، یعنی درگیر یک عشق ناسالم هستید. وقتی از 10 کلمه‌ای که بر زبان می‌آورید 9 کلمه اسم آن فرد است، یعنی شیفته او هستید.

عشق با شیفتگی متفاوت است
یکی از نکاتی که در فرهنگ ما بد جا افتاده، زمانی است که مردم با فردی مواجه می‌شوند که در طول روز و برخوردهای مختلف فقط و فقط از طرف مقابلش در رابطه صحبت می‌کند، کسانی که این صحبت‌ها را می‌شنوند فکر می‌کنند این خانم در یک رابطه عاشقانه است و این دو نفر عاشق و معشوق هم هستند؛ درصورتی‌که این فرد درگیر یک عشق ناسالم است. فرد سالم کسی است که کار، تفریح و روابط متناسبی را تجربه می‌کند. تنها یکی از اجزای مهم زندگی هر فرد، ارتباط سالم است و به جرات می‌توانم بگویم مهم‌ترین بخش زندگی یک فرد هم هست، اما نه تمام زندگی‌اش.

چه افرادی عشق ناسالم را تجربه می‌کنند؟
-  یکی از دلایلی که این افراد بیش از اندازه به طرف مقابل‌شان مهر می‌ورزند وجود یک یا دو ویژگی مثبت در طرف مقابل است. آنها تمام مبنای آینده، ارتباط و علاقه‌شان را با تاکید بر همان یک یا دو ویژگی متمایز پایه‌ریزی می‌کنند. این ویژگی برای یک نفر تا نفر بعدی متفاوت است. برای بعضی‌ها خوش‌تیپی، جایگاه اجتماعی بالا، موقعیت شغلی، خانواده و وضعیت مالی ملاک است و درنتیجه با ارزش دادن بیش از اندازه به مثلا جایگاه اجتماعی طرف مقابل، باقی ملاک‌ها برای داشتن یک ارتباط سالم را نادیده می‌گیرند. وقتی کسی چنین تفکراتی دارد چه اتفاقی برایش می‌افتد؟ براساس یک یا دو عامل آنقدر به طرف مقابل علاقه‌مند می‌شود که ویژگی‌های دیگری که امکان دارد آینده ارتباط را به قهقرا ببرد را نادیده می‌گیرد.

- خانم‌ها گاهی شیفته مردانی می‌شوند که مطابق با چهارچوب فکری خودشان نیستند و فقط با تکیه به همان عواملی که زمینه شیفتگی را ایجاد کرده فکر می‌کنند می‌توانند با سرویس و خدمات دادن بیش از حد، فرد را به همان شکلی در بیاورند که خودشان می‌خواهند. یکی از صدماتی که چنین تفکری ایجاد می‌کند این است که شاید طرف مقابل اصلا علاقه‌ای به تغییر نداشته باشد.

-  زنان شیفته دنبال این هستند که خیلی از کارهایی را که دوست داشته‌اند و نتوانسته‌اند انجام دهند فرد دیگری انجام دهد. این افراد خودآگاهی بسیار پایینی دارند؛ چراکه اگر شخصیت خود را می‌شناختند سعی می‌کردند خودشان را تغییر دهند و کارهایی را که از طرف مقابل انتظار دارند خودشان انجام دهند.

-  یکی دیگر از موارد سنجش افراد شیفته بررسی دوران کودکی آنهاست . اعضای خانواده تاثیرات بسیار مهمی از دوره کودکی تا رشد افراد برعهده دارند. اینکه در بسیاری از خانواده‌ها نیازهای سایر اعضای خانواده نسبت به نیازهای خود فرد اولویت بالاتری دارد، باعث می‌شود کودک هیچ‌گاه خودش را اولویت اصلی زندگی در نظر نگیرد. در رویکرد تحلیل رفتار متقابل یا TA در درون همه ما، من کودک، من والد و من بالغ وجود دارد؛ درنتیجه امکان دارد یک خانم در فضای رشد خودش یکی از والدهایی که با آن همانندسازی می‌کند، مادرش باشد. این مادر اگر بسیار شیفته و خدمات‌رسان به اعضای خانواده باشد ممکن است دختر این خانواده ناخودآگاه همین الگو را در آینده پیاده کند. درنتیجه فرد در ارتباط‌های بزرگسالی و به‌خصوص در روابط عاطفی‌اش یک نوار کاست ضبط‌شده از رفتارها و صحبت‌های پدر و مادرش را عینا اجرا می‌کند.

مشکلات عشق ناسالم

-  خیلی از پدرها و مادرها در دوران کودکی دایما بچه‌ها را در نقش بزرگسالی وارد کرده‌اند؛ یعنی از همان دوران به کودک گفته‌اند تو آدم بزرگی هستی و اجازه کودکی کردن را به فرزندشان نداده‌اند. سپردن مسوولیت‌های بزرگسالانه به یک کودک صحیح نیست. گاهی در خانواده‌هایی که پدر یا مادر فوت می‌کنند، از هم جدا می‌شوند یا هر دو شاغل هستند؛ فرزند عهده‌دار مسوولیت بیشتری می‌شود. در چنین شرایطی فرزند ناچار است نقش پدر و مادر را برای خواهر و برادرهای دیگر بازی کند. این بچه‌ها یاد می‌گیرند از همان سنین به دیگر اعضای خانواده سرویس دهند و درنتیجه در رابطه عاطفی هم عموما دچار شیفتگی می‌شوند چون همیشه مجبور بوده‌اند نقشی را بازی کنند که از لحاظ سنی با آن تناسب نداشته‌اند.

- طبق دیدگاه روان پویشی و روابط موضوعی که توسط خانم ملانی کلاین مطرح شده، ما در آینده با کسی ازدواج می‌کنیم که آن فرد بدل تصویری از گذشته است که یا به آن تصویر علاقه‌مند هستیم یا می‌خواهیم از آن تصویر فرار کنیم. یعنی ممکن است با کسی شبیه پدرمان ازدواج کنیم. این دیدگاه می‌گوید اگر پدرتان را دوست دارید عاشق فردی می‌شوید که یک تا دو ویژگی پدر شما را دارد اما وقتی ازدواج می‌کنید متوجه می‌شوید فقط همان دو ویژگی بوده و این فرد با پدر شما بسیار متفاوت است. یا حتی ممکن است با پدرتان رابطه خوبی نداشته باشید و عاشق مردی شوید که اصلا شبیه پدرتان نیست اما ویژگی‌های منفی بسیار دیگری دارد.

عشق ناسالم چه مشکلاتی را به دنبال دارد؟
- یکی از مشکلاتی که گریبان چنین رابطه‌هایی را می‌گیرد این است که این خانم‌ها اعتقاد دارند اگر تمامیت خودشان را در یک رابطه عاشقانه خرج کنند، می‌توانند طرف مقابل را تغییر یا او را در رابطه نگه دارند.

-  مهرورزی بیش از حد دارند تا بتوانند احساس طرف مقابل‌شان را زیاد کنند یا احساسی متفاوت در آن فرد ایجاد کنند. درواقع با زیر سلطه بردن طرف مقابل سعی دارند رابطه‌ای متفاوت از دیگران را از نظر میزان عشق تجربه کنند.

-  وقتی بیش از حد به کسی ابراز احساسات کنید طرف مقابل را وارد یک حوزه رفتاری منفعل می‌کنید و یک فرد شیفته با چنین برخوردی ناخودآگاه طرف مقابل را از خود دور می‌کند.

-  افراد شیفته با واقعیت‌های رابطه عاطفی میانه‌ای ندارند. ازدواج یک انتخاب عاقلانه است، نه یک انتخاب احساسی. افرادی که شیفته هستند براساس ملاک‌های احساسی که از دوران کودکی شکل گرفته رابطه‌شان را جلو می‌برند. چه اتفاقی می‌افتد؟ این افراد در دوران آشنایی و پیش از ازدواج بیشترین خطاها را مرتکب می‌شوند. یکی از بزرگ‌ترین خطاهای‌شان این است که سوال‌های کافی از طرف مقابل‌شان نمی‌پرسند و اعتقاد دارند این رابطه را تحت هر شرایطی باید حفظ کنند. یا می‌ترسند فرد دیگری را پیدا نکنند که آنقدر دوستش داشته باشند و مورد پذیرش قرار بگیرند یا این فرصت را بهترین می‌دانند. گاهی هم اصلا نمی‌دانند چه سوالی بپرسند. حتی گاهی می‌ترسند اگر احساس‌شان را مستقیم بیان کنند این رابطه قطع شود.

-  خیلی زود با الگوها، ارزش‌ها و رفتارهای فرد مقابل سازش پیدا می‌کنند. برای خوشحالی طرف مقابل از خوشحالی خودشان می‌گذرند. سعی می‌کنند با خانواده ارتباط را کم کنند و در جمع‌هایی حضور پیدا کنند که طرف مقابل دوست دارد. هیچ‌وقت احساسات خودشان را بروز نمی‌دهند. مثلا وقتی به آنها می‌گوییم این شخص پرخاشگر است، سریع دلیل‌تراشی می‌کنند که نه، به این خاطر است که کودکی سختی را گذرانده یا وقتی می‌شنوند طرف مقابل معتاد است می‌گویند نه، تفننی مصرف می‌کند.

  • حسین کرمی
  • ۰
  • ۰

تیپ شخصیتیISTJ

ویژگیهای شخصیتی

ISTJها افرادی به شدت با ثبات، متعهد، مسؤول و قابل اعتماد هستند و به تعهدات خود پایبند باقی می مانند. حرفشان در حکم یک قسم است. ISTJها کم حرف هستند، بیشتر در خودشان هستند.
این اشخاص عملگرا و واقع بین بوده و به واقعیتها و حقایق بهای زیاد می دهند. بسیار وقت شناس، دقیق و منظم هستند و از قدرت تمرکز فراوانی بهره مندند. می توانند به خوبی تمرکز کنند و پرت کردن حواس آنها دشوار است. همه کارهایشان را با نظم و ترتیب خاص انجام می دهند. در اقداماتشان سازمان یافته و منظم هستند. آنها در انجام امور نظم و دقت زیادی داشته و بر مبنای اصول خود عمل می کنند. به مرتب و منظم کردن و سازماندهی همه چیز اعم از کارشان، خانه شان و زندگیشان علاقمندند. بر انجام صحیح و به موقع کارها تاکید دارند و می خواهند کارهایشان را به موقع انجام دهند.
به لحاظ شخصیتی و رفتاری، آرام، جدی و سختکوش و با پشتکار هستند. جزئیات مسائل را در ذهن خود می سپارند و برای نقطه نظرهایشان دلایل و مدارک دقیق عرضه می کنند. بر استفاده از تجربیات گذشته خود تاکید زیادی دارند و از تجربیات گذشته خود، برای تصمیم گیری در لحظه اکنون استفاده می کنند. بسیار منطقی بوده و به منطق و تحلیلهای غیر شخصی بها می دهند. نقطه نظرهای حساب شده و تغییر نیافتنی دارند. وقتی به موضوعی باور پیدا کنند، تغییر دادن نظرات آنها دشوار می شود.
ISTJها محتاط و سنتی و بسیار وظیفه مندند. برای سنتها و ساختارها ارزش قائلند. خوب گوش می دهند و تمایل دارند در همه چیز، حقایق در نظر گرفته شود. در هر شرایطی آنچه به آن معتقدند را بیان می کنند و حرفی را که به آن اعتقاد دارند، می زنند. بر رعایت اصول و قوانین تاکید زیادی داشته و از رویه ها و مقررات پیروی می کنند و در صورت عدم رعایت دیگران، با آنها برخورد سختی می کنند. این تیپ شخصیتی حتی در زمان بحران آرام به نظر می رسد. در پس چهره به ظاهر آرام آنها، چه بسا جوش و خروش وجود داشته باشد، اما واکنشهای تند خود را به ندرت بروز می دهند.

 

نقاط ضعف شخصیتی

یکی از مشکلات ISTJها این است که بیش از اندازه به جزئیات می پردازند. وقتی موضوعی را باور می کنند به دشواری می توان آنها را از تصمیمی که گرفته اند دور کرد. در قبول نقطه نظرهای جدید شکاک هستند، بخصوص اگر ایده ای بلافاصله قابل اجرا و عملی نباشد به زحمت آن را می پذیرند. این اشخاص لازم است وقت صرف کنند و به هدفهای کلی خود بیندیشند. باید به راه حلهایی که تا کنون به آن توجه نکرده اند، توجه بیشتری بکنند. این تیپ شخصیتی اگر اطلاعات بیشتری جمع آوری کند و اگر آگاهانه بخواهد کاربردهای آتی رفتار خود را بررسی کند، به موقعیتهای بیشتری دست پیدا می کند.
ISTJها گاه در درک نیازهای دیگران با دشواری روبرو می شوند، بخصوص اگر این نقطه نظرها با باورهای آنها تفاوت داشته باشد. از آنجایی که واکنشهای این اشخاص به ندرت بروز داده می شود، ممکن است موجوداتی سرد و نچسب ارزیابی شوند. این اشخاص لازم است که به راحتی از دیگران تشکر و سپاسگزاری نمایند.
از آن جهت که ISTJها اشخاصی منطقی هستند، انتظار دارند که دیگران هم مانند آنها رفتار کنند. در مواقعی آنان نظرات خود را به دیگران تحمیل می کنند و می توانند نظرات خود را به کسانی که از قاطعیت کمتری برخوردارند القاء کنند. ممکن است بخواهند دیگران، خود را با آنها تطبیق بدهند. اگر این تیپ شخصیتی نظرات بازتری داشته باشد، می تواند نظرات متفاوت اشخاص را بپذیرد و به راه حلهای موثرتر برسد.

روابط با دیگران

  • همسرانی به شدت وفادار و پایبند به تعهدات خود هستند. حرفشان قول است و می توانید روی آن حساب کنید.
  • عشقشان را عملاً نشان می دهند. اشخاصی مطمئن و قابل اتکا هستند. در مورد آنها، عملشان نشان می دهد که در چه شرایطی به سر می برند.
  • ممکن است در نشان دادن احساس صمیمیت خود با دشواری روبرو باشند، هر چند که محبتشان اغلب عمیق است.
  • می توانند معاشرتی و اجتماعی باشند.
  • متواضع و فروتن هستند.
  • به شدت عملگرا هستند.
  • در برابر تغییر مقاوم هستند و به راحتی نظر و عقیده خود را تغییر نمی دهند.
  • ممکن است به احساسات خود و دیگران بی توجه باشند و نتوانند به راحتی نیازهای متفاوت از نیاز های خود را درک کنند.
  • می توانند به سرعت از دیگران انتقاد و کارشان را داوری کنند.
  • دوست ندارند پولی را که به سختی بدست آورده اند، مفت از دست بدهند.

رضایت شغلی

برای یک ISTJ رضایت شغلی یعنی:

  • ماهیت فنی داشته باشد و به او امکان استفاده از توانمندی هایش را بدهد.
  • بتواند که یک محصول یا خدمت واقعی را ارائه دهد و ترجیحا از روشهای استاندارد در آن استفاده کند.
  • بتواند در کارها مستقل عمل کند. فرصت کافی برای انجام کار به تنهایی را داشته باشد و از نیروی عالی تمرکز خود، برای تکمیل و به انجام رساندن پروژه ها استفاده کند.
  • کار را در محیطی با ثبات و سنتی انجام دهد و مجبور نباشد اقدام به ریسکهای غیرضروری کند.
  • دارای نتایج ملموس و قابل اندازه گیری باشد.
  • کار دارای هدفهای عینی صریح و ساختار سازمانی مشخص و تعریف شده باشد.
  • فرصت کافی برای آماده کردن خود داشته باشد.
  • به وی مسؤولیت های بیش از پیش و فزاینده بدهد.
  • در محیط کار به داوری ها و تجربه های او بهای کافی داده شود.
  • این امکان را داشته باشد که به هدفهای تعیین شده برسد و نتایج کافی در اختیارش قرار گیرد.

اوقات فراغت

برای ISTJها آرام گرفتن و استراحت کردن دشوار است. در نظر آنها کارهای لذت بخش، مولد و سودآور نیست. آنها دوست دارند اوقات خود را صرف کاری سودمند کنند که درآمدی به دست دهد. مثلا کار با یک کامپیوتر برای آنها اسباب مسرت می شود. آنان از اینکه در دل طبیعت باشند لذت می برند و متوجه بسیاری از جزئیان واقع در پیرامون خود می شوند. سادگی را دوست دارند و از سرگرمیها و غذاهایی استقبال می کنند که اقتصادی و غیر تجملی باشد.

  • حسین کرمی
  • ۰
  • ۰

شخصیت چیست؟

وقتی سخن از شخصیت به میان می‌آید، تعاریف گوناگونی در ذهن ما مرور می‌شوند. از آنجایی که شخصیت یک مفهوم کلی است همانند همه مفاهیم کلی و اساسی، تعریف مشخصی را نمی‌توان برای آن در نظر گرفت. چرا که بینش و باور درونی هر فرد بر روی تعریفی که از شخصیت ارائه می‌دهد متفاوت از دیگری است. ا

شخصیت از دیدگاه روانشناسان نیز مختلف تعاریف متعددی دارد. به همین دلیل است که روانشناسان هنگام بحث در مورد شخصیت بیش از هر چیز دیگری به تفاوت های فردی توجه دارند. زیرا این تفاوت‌های فردی، منشا ایجاد تمایز یک فرد از افراد دیگر است. از این رو در این مطلب از درمانکده قصد داریم اطلاعاتی در خصوص این که شخصیت چه مفهومی دارد را با شما در میان بگذاریم.

تعریف شخصیت

لغت شخصیت (personality) از ریشه لاتین (persona) که به معنی “نقاب و ماسک” است گرفته شده است. در این نوشته در مورد بهترین تست های شخصیت کاملا توضیح دادیم. ریشه لاتین این کلمه اشاره به ماسک و نقابی دارد که بازیگران یونان و روم قدیم به صورت خود می زدند. با گذشت زمان نیز معنای آن گسترده تر شده است و به نقشی که بازیگر یک فیلم به ایفای آن می‌پردازد گفته می‌شود. اما در مجموع می‌توان گفت :شخصیت مجموعه‌ای از بینش، باورها و اعتقادات هر فرد است. که با صفات و ویژگی‌های رفتاری همراه می‌شود که نسبتاً پایدار و آموخته شده باشد.

منظور از آموخته شدن نیز مجموعه‌ای از رفتارهایی است که باید در طول زندگی و مخصوصاً در سال‌های اولیه زندگی به انسان آموخته شود. بنابراین ویژگی‌های وراثتی و ژنتیکی و آنچه که به صورت خودکار مانند ضریب هوشی و … در وجود یک انسان شکل می‌گیرد، به شخصیت انسان مرتبط نیست و یا به عبارت دیگر در تعریف آن قرار نمی‌گیرند.

شخصیت شناسی

منظور از عبارت نسبتاً پایدار در تعریف شخصیت نیز این است که وقتی یکی از ویژگی های یک فرد، شاد بودن اوست. بنابراین این فرد در گروه افرادی که از نظر روانی شخصیتی شاد دارند قرار می‌گیرد. اما اگر این فرد تحت شرایط خاصی مانند از دست دادن یکی از عزیزان خود برای مدتی غمگین و حتی به نوعی افسرده می‌شود. هر چند ویژگی روانی آن شخص در حقیقت شادی است اما باید در نظر داشت که موضوع غمگین بودن او موقتی و یک واکنش کاملا طبیعی است.

به عنوان مثال دیگری فردی را تصور کنید که انسان بسیار آرام و صبوری بوده و از امنیت و ثبات شخصیت خاصی برخوردار است. ولی این فرد تحت شرایط ویژه‌ای خشمگین و عصبانی می شود و از کوره در می‌رود. این خشم و عصبانیت گذراست و در واقع ویژگی شخصیتی این فرد همان آرامش است. علت این تغییر رفتار نیز ناشی از آن است که صفات انسان‌ها به صورت طیفی است که هر فرد با توجه به ویژگی‌های خود از نظر شخصیتی هر فرد در جایی از آن قرار می‌گیرد.

  • حسین کرمی
  • ۰
  • ۰

هوش و موفقیت

هوش و موفقیت

از دیرباز، هوش به عنوان یکی از عواملی که باعث موفّقیت فرد در زندگی می شود، مطرح بوده است؛ ولی مسئله مهم این است که بهره هوشی، تعیین کننده موفّقیت فرد در دراز مدّت نیست. به عبارت دیگر، همیشه این طور نیست که هر کس که هوش منطقی بالاتری داشته باشد، موفّق تر است. در بعضی از موارد، افراد بسیار باهوشی را می بینیم که در زندگی موفّق نیستند و بالعکس، افرادی با بهره هوشی کم تری را می بینیم که موفّقیت های فراوانی را کسب می کنند. برای مثال، همگی داوطلبان کنکوری را دیده ایم که در دوران مدرسه همیشه نمرات عالی داشته اند و جزو شاگردان باهوش به حساب می آمده اند، ولی در کنکور، شکست خورده اند. حتی در مدرسه نیز هنگامی که تست هوش از افراد به عمل می آید، ارتباط مستقیم با وضعیت تحصیلی ندارد و این گونه نیست که هرکس بهره هوشی بالاتری داشته باشند لزوماً در تحصیل موفّق است.

به علاوه، موفّقیت، و ابعاد متفاوتی دارد و لزوماً موفقیت فرد در یک زمینه و یک بعد زندگی، پیشگویی کننده موفّقیت در دیگر ابعاد زندگی نیست. افراد بی شماری را می بینیم که موفّقیت شغلی دارند، ولی در زندگی خانوادگی موفّق نیستند؛ موفقیت تحصیلی دارند، ولی در روابط اجتماعی بسیار ضعیف عمل می کنند؛ ورزشکار موفّقی هستند، ولی در برنامه ریزی روزانه خود، دچار مشکل می شوند؛ افراد تحصیلکرده ای هستند، ولی مواد مخدّر مصرف می کنند... اگر هوش یک فرد، تضمین کننده موفّقیت او در زندگی است چرا همیشه بدین گونه نیست؟ چگونه می شود که هوش باعث موفّقیت در یک بعد زندگی می شود، ولی در ابعاد دیگر، موجب شکست و یا حتی فاجعه می شود؟ چگونه ممکن است که فردی باهوش، شکست خورده این زندگی باشد و چرا افراد موفّق، همیشه با هوش ترین افراد جامعه نیستند؟ اگر مصرف مواد مخدّر کاری هوشمندانه نیست، چرا بسیاری از افراد با بهره هوشی بالا، مواد مخدّر مصرف می کنند؟

سؤالات فوق، برای مدت ها ذهن روان شناسان را به خود مشغول نموده بود و موجب پدید آمدن فریضه های مختلفی شده بود. اکنون پاسخ به این سؤالات را تفاوت در «هوش هیجانی» می دانند.

ارسطو، هوش هیجانی را «عصبانیت به شخص صحیح، به درجه صحیح، در زمان صحیح، به منظور صحیح و به شیوه صحیح» می دانست.

هوش هیجانی، یک توانایی جدا از «هوش منطقی» به حساب می آید که با آن تناقض ندارد؛ ولی وجود هر دوی آنها در یک فرد، باعث موفّقیت او می گردد. کسی که از هر دو هوش منطقی و هیجانی بالایی برخوردار است، می داند که چگونه هیجاناتش را کنترل کند و هوش منطقی خود را در راه صحیح به کار گیرد. اما کسی که از هوش هیجانی پایینی برخوردار باشد، ولو آن که هوش منطقی خوبی داشته باشد، گرفتاری های زیادی در زندگی خواهد داشت. همه افراد، منطقاً می دانند که مصرف مواد مخدّر، کار درستی نیست و در دراز مدت، باعث ناتوانی آنها می شود؛ ولی عدم کنترل خود در کسب لذّتی فوری، موجب نادیده گرفتن منطق و فدا کردن سود دراز مدت می شود. هوش هیجانی از پنج توانایی فردی تشکیل می شود:

1 - آگاهی از خود؛ یعنی فرد از هیجانات خود در لحظه های مختلف آگاهی داشته باشد. فردی با هوشِ هیجانی پایین، نمی تواند بین عواطف مختلف خود، تفکیک قائل شود و مثلاً نمی داند غمگین است یا عصبانی، طبیعی است هنگامی که عواطف منفی خود را به خوبی نشناسد، نمی تواند راه مقابله با آنها را بیابد؛

2 - کنترل هیجانات خود؛ یعنی توانایی تنظیم و کنترل هیجانات منفی نظیر: اضطراب، عصبانیت، افسردگی و...؛

3 - حفظ انگیزه و تمرکز به هدف؛

4 - تشخیص هیجانات در دیگر افراد. افرادی که واجد این خصوصیت هستند، در روابط بین فردی و شغلی موفّق ترند؛

5 - کنترل روابط بین فردی؛ یعنی رابطه خود با دیگران را تنظیم کند، با چه افرادی ارتباط برقرار کند، این ارتباط را به چه میزان گسترش دهد و

برای آن، چه معیار و اندازه ای تعیین کند.

به عبارت دیگر، هر کدام از ما دو ذهن داریم: یکی ذهن منطقی و دیگری ذهن هیجانی. این تقسیم بندی، تداعی کننده تقسیم بندی قدیمی مغز و قلب است که در آن تقسیم بندی، قلب، مرکز کنترل هیجان ها و عواطف محسوب می شد. هر کدام از این دو ذهن، در شرایط مختلف، ممکن است باعث ایجاد رفتاری در آدمی شوند. ذهن هیجانی به سرعت واکنش نشان می دهد و عواقب کار را نمی نگرد؛ ولی در قضاوتش دقت را فدای سرعت می کند. ما به سرعت، به وقایع، واکنش هیجانی نشان می دهیم؛ ولی معلوم نیست که این واکنش از نظر منطقی صحیح باشد. به همین دلیل، افرادی مانند کانت، هیجانات را «بیماری ذهن» می دانستند.

داشتن هوش هیجانی بیشتر، منجر به کاهش پرخاشگری، افسردگی، بیماری های خوردن (نظیر بی اشتهایی عصبی و پرخوری)، سوء مصرف مواد غذایی و... می گردد، فرد را از نظر اجتماعی تواناتر می سازد و به او این توانایی را می دهد که اهداف بهتر را انتخاب کند و این هدف را تا رسیدن به مقصود ادامه دهد.

مسئله مهم این است که هوش منطقی، در طول عمر، میزان ثابتی دارد و نمی توان آن را تقویت نمود؛ ولی هوش هیجانی را می توان تقویت کرد و در تربیت فرزندان هم آن را مورد توجه قرار داد. به همین دلیل، مطرح شدن هوش هیجانی، دریچه ای تازه در پیشگیری از بیماری های روان پزشکی گشوده است.

  • حسین کرمی